ماه گیسو



های گایز ( یکی پیدا شه کلیشو بفروشه منو ببره وطنم آمریکا)

داشتم به این فکر می کردم اگه تو کشوری غیر از ایران بدنیا می اومدم بازم میومدم تجربی؟

انتخاب من چی بود؟پزشکی؟دندون؟دارو؟ شایدم حالم از این رشته ها بهم می خورد!

من پتانسیل پزشک شدن رو ندارم.چون روحیه اش رو ندارم.نمی تونم مرگ یک گربه رو

تحمل کنم من زیادی احساساتی ام! نمی تونم دیدن مرگ آدما رو به چشم ببینم و ببینم کاری

از دستم برنمیاد که براشون انجام بدم.اگه پزشکی و مشتقاتی که عرض کردم پول نداشت 

پرستیژ نداشت عزت و احترام تو مملکتمون نداشت بازم می شدیم 600 هزار نفر کنکوری!

ماه گیسو یه کلاف بزرگ پیچیده دور خودش! نمی دونه سرش کجاست! تهش کجاست؟

آرزوش چیه؟ چی باعث خوشحالیش میشه؟گم کرده خودش رو ! این دخنر غریبه ایی رو

که تایپ می کنه نمی شناسه! شونصد تا کلیپ انگیزشی دیده بازم دپرس! زده به جاده 

خاکی و حالش خوب نیست! لطفا کمکش کنید پیدا شه!



چطور از یکی که 6 سال یه رویه رو دنبال کرده انتظار دارن یه ماهه یا سر یه هفته تغییر کنه؟

انگیزه هایی که دوام ندارن

هدف های دوردستی که هر ساعت ازت دورتر میشن

فشارهایی که داره نابودت می کنه

چطور میشه تغییر کرد؟

باور درونیم هم داره تحلیل میره.

و اینو می دونم.

 اگه الان نتونم تغییر کنم دیگه هییچ وقت نمی تونم تغییر کنم

آیندم نابود میشه

به علایقم نمی تونم برسم

و هر اتفاقی که برای یه دختر بدبخت ایرانی ممکن بیوفته 


مصرع اول رو می خونه و میگه  تلمیح داره به ذولجلال و الاکراماین آیه مال کدوم سوره از قران؟ الهام میگه: ذکر روز دوشنبه نیست؟ یا ذوالجلال و الاکرام. استاد سعی می کنه نخنده و میگه مال سوره الرحمانبعد شروع می کنه به خوندنشبه مصرع دوم می رسیم میگه این مصرع تلمیح داره به ما له فی السماوات و الارض یکی از بچه های انسانی میگه عه این مال آیت الکرسی .قشنگ کلاس منفجر شد

 
پی نوشت بی ربط: به من التماس دعا نگید تو درگاه الهی بفهمن 
با من رابطه دارید براتون گرون تموم میشه (خوشم اومد از متنش) + عکس هم بی ربط



ساغر نفر اول قلم چی شهرمون هستش .امروز وقتی معلم ازش پرسید چرا امتحان گوارش  ندادی برگشت گفت:نمیشد! یعنی فکر کنم دیوونه شدم! همه از حرفی که زد تعجب کردیم.باهوش بود.درس خون بود. هنوز هم هست هنوزم نفر اول شهر.هنوزم ترازش بالای 7000می گفت تو خونه بودم به دیوار خیره شدم. 

بعدش از مهدیه شنیدم به خاطر خواهرش روحیه اش انقدر خراب شده می گفتن خیلی می خوندهانتظار رتبه دو رقمی رو ازش داشتن مثل اینکه خراب می کنه کنکورشوساغر می گفت خواهرش براش الگو بود اون اینجوری خراب کرد من برای چی درس بخونم؟


ولی ساغر ش فرق داره.اون خیییییلی باهوش ترهامتحان زیست رو نخونده 90 درصد به بالا می زنه


+ نیلوفر از اون دسته از آدماییه که سوالو بخونه جوابو میدهسر کلاس فیزیک که اینجوریه.غبطه می خورم بهش وبه آدمایی که هوششون بالاست.می دونی و مطمئنی نمی خونن ولی درصداشون نمراتشون بالاستکسایی که 30 ساعت در هفته هم درس بخونن پزشکی رو شاخشونه 


قشنگ حال بچه های کنکوری بیان رو توصیف کرد:

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری


همیشه کسایی که ارتودنسی می کردن رو مسخره می کردم می گفتم 

نگاه کن چقدر زشته دندوناشون شبیه گراز شدن =/ تا اینکه خودم عضوی

از اون گرازا شدم‌. الانم یه ساعتی هست از دندون پزشکی بر می گردم. 

تو این یه سال ارتودنسی خیلی به دندون علاقمند شدم 

دانشگاه مورد علاقمم که شیراز =)

دیگه این یه سال قول دادم تموم بهونه ها رو بذارم کنار که پشیمونی 

نمونه برام.

یک بار برای آخرین بار به خاطر یک راه برای یک هدف 

دندون پزشکی شیرازم آرزوست 




سلام اول از همه برای کنکوریامون آرزوی رسیدن به خواسته هاشون رو دارم
دومندش منم رسما پشت کنکوری شدم
سومندش من همون ماه گیسویی هستم که بودم =) اگه منو یادتونه که دمتون گرم اگه هم یادتون نیست بازم دمتون گرم
چهارمندش کامپیوترم به نت دسترسی نداره برا همین قالب خوشگل موشگل نمی تونم بذارم


سلاممم. آخخیش بالاخره تموم شد! ولی بد تموم شد حداقل به عنوان
 کسی که شیش سال تو تیزهوشانش درس خونده می تونم بگم افتضاح
 بود. ولی یه بازه یه ماه وجود داره برای گشتن توی رشته ها، از پزشکی 
و دندون و دارو تا آبیاری گیاهان دریایی و پرورش علف های هرز. 
بیخی  اصلا دلم نمیخواد بهش فکر کنم!
 دلم برای تک تکتون تنگ شده! 
دقیقا دو ماه دیگه تولدمه، پیشاپش 18 سالگیم مبارک.
چخبر از خودتون؟ چخبر از کنکوریامون؟ 
+ مدت زیادی از بلاگ دور بودمدلم یه قالب اختصاصی می خواد 
مخصوص وبلاگ ماه گیسو، کسی رو می شناسید؟ 
+هر سه چهار روز یه بار یا نهایتا کم کمش جمعه به جمعه پست میزارم 
به وبلاگاتونم سر میزنم ☺

پدرم و مامانم و داداشم رفتند کربلا ! داره گریه ام می گیره احتمالا از عنوان باید فهمیده باشین کدبانوی توی خونه چی درست کرده! نیمه گمشده اگه صدامو داری نیا لطفا الان نیا.پیرو پست قبل رفتم پیش دکتر گرجی قانعم کرد بیام تجربی امتحان بدم ! 1500 تا تست داده من یه دونشم نزدم تا الان! آشپزی کلافه ام کرده.من مامانمو می خوام 

 

از این ماگ و دستبند می خواااام.


 داداش دوقلو نمی خوایین؟ می خوام عکس داداشمو بردارم بذارم شیپور بفروشمش! رو مخم هعی رژه میره

میگه بیا برو تجربی بده، تجربی پول داره درد داره کوفت داره اونی که میره هنر ننه اش باباش هنرمندن

روم به دیوار به چپم =/ میگه تهش که چی؟ فکر کردی بازیگرای هالیوود میان تو فیلمای دفاع مقدست بازی می کنن؟ جیسون استتهام میاد یه یا علی میگه نارنجکو پرتاب می کنه؟ و جواب من اینه : it depends on u   تو فکر پول درآوردنه! حتی تو اولویت های آخرشم کمک به مردم به چشم نمی خوره. پیش دکتر گاف که میره بهش میگه ما پزامون ویزای شینگن و تعداد مهرکشوراست! از خونت که دلت گرفت میری اروپا هتل پنج ستاره چندماه اقامت می کنی و. همین دکتر گاف که شاخیه برای خودش دو تا رتبه یک داره! درس خوندنشم صبحانه و ناهار یه ساقه طلایی با آب جوش بوده! میخوان منو پنج شنبه ببرن پیشش از خر کنکور هنر دادن بیام پایین! عصبانی و ناراحت و تحت فشارم در حدی که غیر عنوان می تونم بگم: 

این جهان با همه دغدغه هایش دارد

                                                        روی یک جمجمه یک وجبی می رقصد


به قدری حال این روزام بده و سردرگمم که دلتنگ بچگیامم! دلم هوس خوردن آمپول با وعده اینکه از مغازه مسلمی برات سُک سُک می خریم کرده! می ترسیدم از آمپول ولی می دونستم تهش یه جایزه می گیرم.من رو برگردونین به دوران طفولیت حاضرم بازم بدون نق زدن لباس سفید بدون طرح یقه اسکی دارو بپوشم در حالی که احساس اینو داشتم یکی دستاشو انداخته دور گلومو داره خفم می کنه.حاضرم جورابایی که توشون نخ نخی بود و همیشه یه نخ بین شست پا و انگشت کناریش گیر می کرد رو هزار بار بپوشم و دربیارم تا درست شه!دلم هوس فوتبال با پسرای محله رو کرده! من ذوق و شوق خریدن کارت جومونگمو می خوام. برگردیم به گذشته می خوام یانگوم بازیام تمومی نداشته باشه تا زندگی باهام بازی نکنه من هنوز دلتنگ قاطی کردن آب و گِل هستم تا شیرکاکائوم آماده شه بگم بفرمائید امپراطور! سبزی های باغو بگیرم با سنگ رو فرش لهشون کنم تا مامان بیاد سرم داد بزنه بگه فرشو چرا گند زدی؟ دلم هوای بازیای مدرسه ابتداییمو کرده لی لی و هفت سنگ و استپ هوایی و بالا بلندی و محبوب تر از همه "وسطی" که بازم من بشم "نخودی"

شما دلتنگ چی از بچگیاتونین؟ عالمی داشتیما باز خوبه ما سر سوزن تایمی برای این شفت بازیا داشتیم دلم برای بچه های الان می سوزه !


از مزایای زندگی تو ایران می تونم به پاهای سفیدم دستهای تیره ام صورت زردم و شکم سبزه ام اشاره کنم. امروز یه برگه پیدا کردم که تابستون رو چجوری بترم! پرانتز باز، تابستون ما رو ترد،پرانتز بسته. اول از همه نوشته بود اپیلاسیون و لیزر موهای زائد!یکی از پشمام پوزخند ن زد رو شونه ام و گفت:حاجی لباس بیشتر بپوش لرز کردیم! اوس کریم چیه فایدشون ناموسا؟ حتی رتبه کنکورم باعث ریزششون نشد

عنوان مطلب لقبیه که داداشم بهم داده بود تو سال کنکور.الان حجم علاقه یه برادر رو درک کردید یا بیشتر توضیح بدم؟ ^_^

بماند به یادگاری به امید روز رهایی :))


من که انتخاب رشته نکرده بودم ولی داداشم مردود شد! اینکه خونه تبدیل شده بود به عزا خونه و یه صوت عبدالباسط کم داشت خاله پیام داد داریم می آیم خونتون. جواد یه پتو انداخت رو خودش و مُرد. منم دراز کشان بهش گفتم برای چی می خوان بیان؟ آخه ساعت 9:30 وقت اومدنه؟ میگه: می خوان راجب نشست پنج به علاوه یک منهای آمریکا صحبت کنند.می خوان راجب ساخت طلا از واکنشهای هسته ایی حرف بزنن.خلاصه اومدن و بحث با قربون صدقه و جبران می کنید های خاله شروع شد کشید به بی حوصلگی عزیز و  آشغالها و زباله. کتابهای هنر هفته بعد به دستم می رسه و منی می مانم که هیچ چیز جز اسم کتابها نمی دونم! حال دلم مجهول الهویه ترین حالت ممکنش رو داره می گذرونه! حال دلتون چطوره؟ در چه حالین؟ تابستون که مزخرف گذشت به قول یاس:امید به باقی راه


خانه مادربزرگ شعبه دیگری ندارد *_*

یه خونه با حیاط برزگ که دو ضلعش باغچه است و ضلع سوم یه باغیه برای خودش! پر از هلی گوجه و تره و جعفری و چغندر و لوبیا سبز و درخت گردو و گل با یه لونه مرغ که یه خروس بی خاصیت داره که علی رغم داشتن هیکل نتونست خروس دایی رو که نصفش بود شکست بده به نظرم بین مرغا مونده زن زلیل شده :/

اینم رونمایی گوجه ماهی:    

تازه از تخم اومده بیرون :دی

الان که این پستو ارسال می کنم دارن اسید می پاشن روش (تو معدمه)


اصلا روایت داریم که میگه: 《دلبر که چارلی فرسود از او》

و بدین سان فضای کثیف اینستاگرام را رها نموده و به سوی وبلاگ روی می آوریم.موقعی که به بیان اومدم همه یه بیانیه برای عرفانی نوشته بودند که وبلاگش رو بی خبر رها کرده بود و نگرانش شده بودند!

بعد از اون رضا اومد و قالب وبلاگ ساخت که اونم یهویی رفت یادم وقتی که داشتم سر قیمت چک و چونه می زدم باهاش متوجه شدم که اوضاع مالیش چندان جالب نیست! (کاش اینو بخونی و بدونی نگرانتم رضا) هر چند متوجه شدم بدی زیادی دیده قالباشو می یدن و عوضش می کردن و به حقوقش احترام نمی ذاشتن

کاش هیچکس یهویی و بی خبر نره، منفورترین اتفاق وبلاگ نویسی همین که کسی که می شناختیش وبلاگش آپ نمیشه و حذف میشه و هیچ نشونی دیگه ازش نیست!

وبلاگ با اینستا، تلگرام و. خیلی فرق داره اینجا آدما خودشونن بدون ادعا،لمس می شن حس می شن درک می شن

به چارلی به ازای خاکی که سر ساختن وبلاگم کشیده قول دادم هیچوقت وبلاگمو رها نکنم! شاید ازش خسته بشم ولی هر موقع قلمبه شدن حجم احساساتم رخ داد اولین جایی که بیانش می کنم همین بیان خودمون باشه *_*

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها